-
[ بدون عنوان ]
23 بهمن 1389 20:48
-
وبمو عوضیدم
29 دی 1389 16:17
آدرس وبمو عوض کردم.بیاین به اینیکی.حتما بیاینهااااااااا.دوستوووووووووون دارم رو همین کلیک کن بیا پیشم! www.double-faceboys.blogfa.com
-
دفترچه خاطرات من
25 دی 1389 10:45
-
عجب!!!!!!!
23 دی 1389 17:35
مثل اینکه به ما نیومده وبمونو خوشگل کنیم!!!هی میخوام درستش کنم،قهوه ای تر میشه!!!!
-
دفترچه خاطرات من
22 دی 1389 19:04
قسمت ششم نیلوفرهمچین تومدرسه ازاحسان تعریف میکرد که انگار آسمون وا شده احسان ازتوش افتاده پایین !اینجوری تعریف میکرد که ما مشتریش شیم ! حالا خوبه من قبلا بافرزانه رفته بودیم مغازش که شلواربگیریم دیده بودمش وگرنه منم مث راضیه ثانیه شماری میکردم که ببینمش ! البته زیادم بیراه نمیگفت ولی اون روز دیگه پیاز داغشو خیلی زیاد...
-
دفترچه خاطرات من
13 دی 1389 17:49
قسمت پنجم خیلی روزای گوهی بود.۱ماهی گذشته بود.حالم بگی نگیبهتر شده بود.لعنتی موقع امتحانام بود.امتحانای ترم اولو با نمره های ناپلونی پاس کردم!اونم چی سال اول دبیرستان!! بچه ها برنامه ریخته بودن برن بیرون.به منم گفتن بیا و دلی از عزا دربیار.با چه مصیبتی مامانمو راضیکردم.آخه اونروزا بهم خیلی شک کرده بود.کلی گشتیم و خوش...
-
فروغ فرخزاد
9 دی 1389 17:10
من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدم هرچه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدم دل من کودکی سبک سر بود خود ندانم چگونه رامش کرد او که میگفت< دوستت دارم > پس چرازهر غم به جانش کرد اگر از شهر آتشین لب من جرعه ای نوش کرد وشدمست حسرتم نیست زآنکه این لب را بوسه های نداده بسیار است باز هم در...
-
دفترچه خاطرات من
8 دی 1389 17:43
قسمت چهارم اولش یه نامه واسه همه نوشتم و ازشون حلالیت خواستم ,بعد سرنگو ازداخل پلاستیکش درآوردموتانصفه کشیدمش بیرون.سوزنشو زدم تودستم چشاموبستم .فقط گریه میکردم ومیگفتم خدایا منو ببخش .... اومدم کارو تموم کنم که..... یه لحظه به خودم اومدم وباخودم گفتم واقعا ارزششو داره بخاطریه آدم عوضی و پست فطرت بخوام خودمو بکشم !...
-
دفترچه خاطرات من
2 دی 1389 17:47
قسمت سوم گوشی رو جواب دادم. حرف نزد. گفتم چیه خجالت میکشی حرف بزنی؟خوش گذشت؟ با کمال پر رویی گفت ببین سپیده من تورو خیلی دوست دارم . ولی بهم حق بده . من یه نیازایی دارم که تو نمیخواستی اونارو برطرف کنی.منم مجبور شدم برم با دخترایی که میتونن این کارو واسم بکنن .ولی اگه بخوای حاضرم دور اون دختر رو خط بکشم به شرطی...
-
[ بدون عنوان ]
2 دی 1389 17:22
امروز گوشیمو بردم مدرسه. معلوم نیست کدوم پفک نمکی رفته بود لو داده بود صاف اومدن از ردیف اخر گشتن. گوشیمو هم گرفتن قشنگ به گا رفتم. یه هفته دستشون میمونه. خدا کنه به حراست نکشونن که بد بخت میشم!
-
دفترچه خاطرات من
30 آذر 1389 18:18
قسمت دوم تا اون جایی گفتم که اصلا باورم نمیشدوحید همچین کاری بکنه.بچه هاگفتن نمیخوای کاری کنی؟ گفتم ولش کنین .راضیه می خواست بره طرف وحید منم زدم زیر گریه .گفتم نمیخوام این کارو بکنی.ارزشش رو نداره . انقد سروصدا کردیم که همه برگشتن نگامون کردن .اقا وحید هم برگشتن ولی یه جوری رفتار میکردکه انگار اصلا منو نمیشناسه...
-
[ بدون عنوان ]
29 آذر 1389 16:52
امروز امتحان ترم ادبیات داشتم گند زدم .خب تقصیر من چیه؟امتحان خیلییییییییی سخت بو د !!! واسم دعا کنین بقیشو خوب بدم.باشه ؟؟؟ راستیییییییییی یلداتونم پیش پیش مبارک .فعلا بای تا های
-
دفترچه خاطرات من
28 آذر 1389 19:34
قسمت اول میخوام از این به بعد داستان زندگی خودمو براتون بگم. من دبستان که بودم خیلی شیطون بودم.همه ی معلما از دستم کلافه بودن .البته اینم بگم که خیلی درسخون بودم .دوران راهنمایی هم همیشه شاگرداول کلاس بودم.اما سال سوم راهنمایی... سال سوم با یه پسری که 4 سال ازم بزرگتر بود دوست شدم.اسمش وحید بود.خیلی دوسش داشتم .باهم...
-
دل نوشته های فرزانه جون
21 آذر 1389 17:59
با خودم فکر میکنم که ما دخترا چی از پسرا کم داریم که پسرا همش خودشونو از ما بالا تر میدونن؟ولی به هیچ نتیجه ای نمی رسم!به خدا اونا هستن که به ما دخترا نیاز دارن.ما بدون وجود پسراهم میتونیم زندگی کنیم.حتی بهتر از زمانی که با اونا هستیم!ولی اونا نمیتونن حتی یه روز بدون داشتن یه دوست دختر سر کنن.براشون مهم نیست که دختره...
-
یک نقش مثبت یامنفی برای خودت انتخاب کن!داستانهاخود به سراغت میان
21 آذر 1389 17:47
تا سر حد مرگ دوسش داشتم .اونم همینطور(البته من اینطور فکر میکردم!) با دنیایی از عشق وعلاقه با هم نامزد شده بودیم و برای به دست اوردن هم چه سختی هایی که نکشیده بودیم. چند ماهی از دوران نامزدی شیرین و رویاییمون میگذشت که یه تصادف همه چیو خراب کرد. من در حال رانندگی بودم که با یه کامیون شاخ به شاخ شدم و ... دیگه چیزی...
-
دلنوشته های زیبا جون
19 آذر 1389 15:14
موجوداتی که از نظر عقلی و احساسی و... به حیوانات شبیه هستن. استاد گول زدن و نامردی. اونا لیاقت هیچی ندارن.من هیچ وقت نمیگم دخترا ساده و بدبختن ٬ما فقط احساسی و دل نازکیم خیلی زود حرف های پسرا رو باورمی کنیم.اونا وقتی تنها هستن و بهمون نیاز دارن اونقدر خودشونو خوب جلوه میدم تا بالاخره مارو به خودشون وابسته کنن بعد هم...
-
یه نمونه از نامردی پسرا
19 آذر 1389 14:59
بعد از کلی دردسر باپسر مورد علاقه ام ازدواج کردم.ما همدیگروبه حد مرگ دوست داشتیم.سالهای اول زندگیمون خیلی خوب بود.اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس میکردیم میدونستیم بچه دارنمیشیم ولی نمیدونستیم که مشکل ازکدوم یکی ازماست.اولاش نمیخواستیم بدونیم باخودمون میگفتیم عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه بچه میخوایم...
-
دل نوشته های من
18 آذر 1389 17:49
ای خداااا اخه بگید پسر اصلا چرا روی کره ی زمین بوجود اومده؟هان؟واقعا یه موجود اضافیه!اصلا هیچ فایده ای نداره.تازشم جدیدن کشفیدن که دخترا بدون وجود پسر هم میتونن بچه دار شن! خب حالاپسرچیکارست؟مزاحم...اضافی...نامرد...خیانت کار... فقط افریده شدن که دل ما دخترا رو بشکونن...!...
-
خصوصیات پسرا
18 آذر 1389 17:48
خصوصیات پسرا: ۱ . اصلا براشون مهم نیست سر قراربرن یا نه ۲ . اصلا براشون مهم نیست دختره معطل بشه ۳. اصلا براشون مهم نیست دختره دل تو دلش نیست ۴. اصلا براشون مهم نیست دختره چه لباسی پوشیده ۵. اصلا براشون مهم نیست که امروزتولد دختره بوده ۶ . اصلا براشون مهم نیست که دختره منتظره که بگن دوست دارم ۷. اصلا براشون مهم نیست که...